محبین اهل بیت

ازدواج دکتر چمران در آمریکا

يكشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۱، ۱۲:۳۰ ق.ظ
به او گفته بود : (( پس اسمت رو می ذارم پروانه  که هیچ وقت ، هیچ کدوم مون یادمون نره امروز بین ما چه گذشت . اسم خودم هم شمعه و هر پروانه ای که به شمع نزدیک بشه عاقبتی جز سوختن نداره .))
او از آن زن هایی بود که یتیم ها را دور خودش جمع می کرد و خرج شان را داده و بزرگشان میکرد ، فلج بود و روی ویلچر می نشست.دکتر به همراه همسرش پروانه از آمریکا به لبنان آمدند و در آنجا سر پرستی بچه های بچه های یتیم جبل عامل به دکتر واگذار شد.همسرش یک سال تمام با جان و دل در آنجا به بچه ها رسیدگی می کرد . زخمی ها را که می آوردند ، نوازش شان می کرد ، با آنها حرف میزد ، غذا به دهانشان می گذاشت و به آنان محبت می کرد.

شرایط بد زندگی ، بمباران و اتفاقات و جنایات وحشتناکی که در آنجا رخ نی داد ، باعث شده بود که به آنها سخت بگذرد.دکتر و همسرش چهار فرزند داشتند ، کم کم طاقت همسرش تمام شد و به دکتر گفت : (( من دیگه نمیتونم اینجا و به این شکل زندگی کنم ، بیا برگردیم آمریکا.))دکتر جواب داد : (( من دیگه فقط چهارتا  فرزند ندارم ، تمام این 500 – 600 بچه ای که اینجا هستن ، بچه های من اند ، نمی تونم اونها رو رها کنم و برم آمریکا . ))

از آن طرف دکتر آدمی نبود که اهل دستور باشد و با مسائل مستبدانه برخورد کند و به همسرش بگوید حق نداری بروی یا اینکه نباید بچه ها را با خود ببری.پس از چند روز دکتر به او گفت : (( پروانه من نمیتونم بیام ، اگر میتونی بمونی تا باهم باشیم و به این بچه ها کمک کنیم.)) پروانه گفت : (( نه ، نمیتونم )) بالاخره پس از چند روز ، پروانه رفت و بچه ها را هم با خودش برد.

سه روز بعد از رفتن آنها ، یکی از پسر هایشان داخل استخر افتاد و غرق شد . پروانه با دکتر تماس گرفت و این خبر را به او داد. پس از شنیدن این خبر ، دکتر تا چند روز با خود کلنجار می رفت که برود یا نرود .بالاخره تصمیم خود را گرفت.

چند روز بعد که پروانه دوباره تماس گرفته و گفته بود : (( پاشو بیا مصطفی ، اینجا بی تو هیچ لطفی نداره . )) دکتر گفت : (( من فکرهامو کردم ، نمی تونم اینجا رو رها کنم. )) پروانه گفت : (( یعنی چی ؟ )) دکتر گفت : (( یعنی اینکه تو آزادی هر کاری دلت می خواد بکنی. )) پروانه گفت : (( به همین راحتی حرف از جدایی می زنی ؟ )) دکتر گفت : (( سخته ، خیلی هم سخته ، اما مثل اینکه چاره ای نیست. ))

آنها به صورت غیابی از هم جدا شدند ، اما هیچ وقت ندیدم دکتر از آنها بد گویی کند. بلکه همیشه می گفت : (( پروانه زن خوبی بود ، حیف که نتونست تحمل کنه. ))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۰۵
علی خادمه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی